ایهان ایهان ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

آیهان شاه قصه پریان

مهمانی مامان جون

پسملی یکی یه دونه من شاخه نبات زندگی من تازگیا قد کشیده و با چند کلمه هم جمله درست میکنه با شیرین زبونی هایش تمام وقت من رو گرفته تا میخوام بیام سر لبتاب میاد میشینه کنارم دکمه ها رو میزنه و .. تا میخوام لحظه ای آسوده باشم میاد مامان جون رو صدا میکنه گوشی تلفن ر و بر میداره به امید شنیدن صدای مامان جون به گوشش می چسبونه از شیطنت هایش هر چی بگم کم گفتم . این روزها یا دلش میخواد خونه مامان جون بریم یا پارک بادی کودکان ..   امروز مامان جون مهمونی داده بود تو غذاخوری غزال واسه خاله ندا و دختر دایی سودا . از صبح رفته بودیم خونه مامان کلی تدارک دیدیم من هم کلی کمک کردم دلمه پیچ رو انگولک کردم کار نکرد . دسرها رو تزیین میکردم در ...
19 ارديبهشت 1392

تولد 16 ماهگی و 16 دندونی

پرنس ناز نازیم ١٦ ماهگیت هم مباررررررررررررک باشه گلم  البته با کمی تاخیر .. شاخه نباتم بس که این روزها شیطون شدی من دیگه وقت نمیکنم بیام برایت از خودت بنویسم ولی این لحظه های خوب رو با تمام وجود بر جان میخرم نفس مامانی ١٦ تا مروارید هایت چشمک میزنن. . قند عسلم  هر روز یک کمی نسبت به روز گذشته بزرگ میشی تقریبا همه ی- کارهاتو خودت میکنی . کارای جدیدی که میکنی غذاتو خودت میخوری , با خودت بازی میکنی , بس که مهربونی همه ی نی نی هارو بوس میکنی , گوشی رو بر میداری و ور ور حرف میزنی , از روی مبلها بالا پایین میری , موهاتو شونه میکنی , خلاصه کلی کارای دیگه... شاید اینا کارای جالبی نبا...
19 ارديبهشت 1392

تولد آیهان جون خونه مامان جون

   امروز اومدیم خونه مامان جون برای گل پسرم آیهان جشن تولد خودمانی بگیریم مامان جون کلی زحمت کشیده بود و خاله ها رو هم دعوت کرده بود با مادربزرگم . دایی رضا هم برای قند عسلم کیک تولد گرفته بود خیلی روز قشنگی بود کلی برای شیرین گندمکم کادو رسید یکی یه دونه ام نمیدونید چه ذوقی میکرد برای باز کردن کادو ها و من از خنده های شیرین پسرم دلم ضعف می رفت کاش میشد تمام لحظه ها رو زنده نگهداشت جا دارد از همینجا از مدیر سایت تشکر کنم که این سایت را برای ثبت خاطرات کودکمان تهیه کرده است .    گل پسرم بس که مهربونه هر چیز خوشمزه رو دوست داره با عزیزانش تقسیم کنه بفرمایید سیب ! این دو تا قند ...
19 ارديبهشت 1392

پسر نازمامان

سلام ایهان رو اوردیم بادی  اخه پسرم عاشق بادی هستش خصوصا سر سره سواری عزیزمامان تو بادی یه لحظه هم چشم از من برنمیداشت ایهان این روزا خیلی وابسته م شده همش حواسش به منه که تنهاش نذارم  قوربونش بشم من که دلم واسه خندیدنش و ماه (مامان مهسا )گفتنش میلرزه .. ...
19 ارديبهشت 1392
1